رادين رادين ، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 22 روز سن داره

نی نی آزی و بابا منصور

رادینم

عزییییییییییییییییییییییییییییییییزم مادر وقتایی که می رم سر کار دلم همه اش پیشته. پر پر می زنم که بیام خونه پیشت گلم. دیروز دستامو خوب شستم بعد کردم تو دهنت شروع کردی جویدنش چون لثه هات خیلی می خاره عشقم بخاطر دندوناته بعد دستمو بردم زیر لثه هات پایین فکت. دیدم دوتا مروارید خوشکل اون زیر میرا داره میاد بالا برسه به لثه هات و ایییییییییییییییییی دلم غش رفت براشون. عسیس دلم داری دندون در میاری فکر کنم تا برسه به اون بالا یه ماهی طول بکشه. جانم مادر دیروز انقدر بهت غذا دادم که دیگه بالا اوردی ببخش مادر گفتم غذا بخوری تپل بشی. ولی مثله اینکه تو خیال تپل شدن رو نداری. معده ات هم گنجایشش محدوده. شرمنده اذیتت کردم مادر جوننننننننننننن...
25 ارديبهشت 1392

رادین کوچولو به مهد کودک می رود

سلام عزیزترینم. عشقم ببخش که یه مدت طول کشید تا بیام برات وبتو آپ کنم. آخه این مدت خیلی بهم سخت گذشت و اصلا حوصله هیچ چیزو نداشتم. الان یه هفته است که داری می ری مهد. بخاطر اینکه مرخصی 6 ماهه به 9 ماه تبدیل نشد من این دو ماه آخر مرخصی زایمانمو خیلی ناراحت و غمگین بودم. همه اش بغض داشتم و گریه می کردم چون تو خیلی کوچیکی و اصلا دلم نمی اومد از خودم دورت کنم و بفرستمت مهد. اکثر شبا تا صبح بیدار بودم و فکر می کردم که چکار کنم........ یا اینکه وقتی نیمه شب با صدای تو بیدار می شدم دیگه خوابم نمی رفت و فکر و خیال می کردم. و تا صبح برات گریه می کردم. مامان خیلی دوستت دارم و نگران وضعیتت بودم آخه بجز از من شیر نمی خوردی و شیشه رو نمی گرفت...
25 ارديبهشت 1392

عشقم مریض می شود

عزیزم ای کاش می شد من به جای تو مریض بشم . ای کاش می شد تو هیچ دردی نداشته باشی و همه ی ناراحتی ها و دردهات برای من باشه. عشقم الان چند روزه به شدت اسهال گرفته ای. خیلیییییییییییییییییییییی برات ناراحتم چون خودت کم غذا بودی. جثه ای هم که نداشتی که بخوای آبش کنی. این مدت همه اش من و بابا ازت مواظبت کردیم بهت او آر اس دادیم و بردیمت دکتر. ٢ شب هم تا صبح نخوابیدی و ما بالای سرت بیدار بودیم چون تا صبح نتونستی بخوابی و همه اش بیدار می شدی و گریه می کردی الهی مامانت برات بمیره نبینم کوچولوی نازم اینجوری ناراحته. تازه سرما هم خوردی آخیییییییییییییییییییی. ولی پسرم خیلی مرده و تحمل می کنه. آفرین پسر نازم. بوسسسسسسسسسسسس را...
25 ارديبهشت 1392

کارهایی که رادین جان تو 7 ماهگی انجام می ده

سلام عشق مامانی الان تو ٧ ماهگی هستی گلم و یه مدته یاد گرفتی دست می زنی اونم با صدا تازه سینه هم بلدی بزنی می میرم از خنده و می گم پسر نازم واسه عزا و عروسی آماده است. پاهاتم می کنی توی دهنت و می مکیشون. تازه از پریروز یاد گرفتی سینه تو از زمین می کنی و چهار دست و پا می شی یا اینکه زانوهاتم بلند می کنی و انگار تخته شنا می زنی. و عقب عقب می ری و فعلا یاد گرفتی بک بری و نمی تونی جلو بری عشقمممممممممممممم. تازه دیروز برای اولین بار بدون کمک بابایی خودم تنهایی بردمت حمام. هوراااااااااااااا ...
25 ارديبهشت 1392
1